برای جزئیات معانیه حقیقیه کلیدواژه های قرآن به این کانال تلگرام ملحق شوید

3(رویای حواس (دنیای درونی

در پس منشور حواس به زبان ساده

( کتابی از محمد بابائی (زبان فارسی

جهان رویای آگاهی است و آگاهی بزرگترین راز هستی. در دنیای درونی به عناوینی چون اسرار هستی، جهان و انسان می پردازیم. حقیقت انسان، آگاهی، جهان هستی و رموز خلقت، متافیزیک، عرفان

خرید کتاب

رویای حواس (دنیای درونی) نسخه چاپی نفیس $ 24.50
رویای حواس (دنیای درونی) نسخه چاپی معمولی $ 14.50
رویای حواس (دنیای درونی) نسخه پی دی اف  $ 3.99

مقدمه مولف

روزها فکرمن این است وهم هشب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم 3
» ب ه کجا می روم « دغدغه ذهن انسان بود و » از کجا آمده ام « از دیر باز
سوالی بی جواب….. سوالی که بی تردید به هیچ اعتقاد و منشی مختص نمی باشد.
اما انتهای این سناریو و نمایشنامه دنیا به کجا خواهد انجامید؟
ما کیستیم؟
حیات و زنده بودن چیست؟
مولوی- دیوان شمس
مقدمه مولف
آنچه که ما هستی ادراك می کنیم چه حقیقتی دارد و از کجا آمده؟
خدا و خالق کیست؟
و هدفش از خلقت انسان، هستی و موجودات چه بوده است؟
و صدها سوال دیگر از این قبیل.
اما با وجود گذشت زمان نسبتاً طولانی از حضور انسان در روی زمین هنوز
هیچ تئوریسینی نتوانسته است جواب قانع کننده ای برای این سوا لها ارائه دهد .
بلکه هر کدام به فراخور فهم و دانش خود و زمانه عقایدی را مطرح کرده اند که
در اعصار بعد با بالا رفتن میزان فهم و دانش ، بی اعتبار شدند و یا قادر به
پاسخ گویی به تمامی این سوالات نبوده اند. در این میان عده ای که اغلب انگیزه ای
جز ترس از ناشناخته ها نداشتند، با تعصبات غیره اصولی خود، که نشانگر ضعف
آنها بود تا منطق و شهامت، به جای هم اندیشی، بر سر عقایدشان خو ن های
بسیاری ریختند. اینان کسانی بودند و هستند که حتی جرات فکر کردن و یا
شنیدن بسیاری از سوالات ذهن خود و دیگران را نداشته و ندارند و هر گاه
ناخواسته در معرض چنین سوالاتی قرار بگیرند به بدترین حالت ممکن به ستیز
بر سر اثبات جهل خویش برمی خیزند. اما بزرگانی که شهامت، منطق و شجاعت
لازمه را داشتند با هدایت اندیشه خود و دیگران سعی کردند به جای جنگیدن و
ترسیدن، بیاندیشند و دیگران را وادار به اندیشیدن کنند و پی بردند که بهترین
و مطمئن ترین راه، خودشناسی است. ولی این خودشناسی را از کجا و چگونه
باید آغاز کرد؟!

من عقیده دارم که بهترین و کوتاه ترین راه رسیدن به این شناخت، شناخت
کامل عملکرد حواس و کانال های حسی است ، زیرا حواس تنها روزنه های
ارتباطی ما با دنیا هستند. حواسی که به منزله مجراهائی برای تغذیه ادراك عمل
کرده و دنیای فریبنده ای را برای ما به تصویر می کشند و ما به دلیل باور بی شك
و تردید این دنیای مسحورکننده، که از روزنه های قفس جسم خود )حواس
پنج گانه( تحصیل می کنیم منطق، اعتقاد و ادله خود را زیر بنای جهان بینی قرار
می دهیم. در واقع تمامی منطق، اعتقادات، باورها، طرز تفکرات و نگرش ها، ادله و
براهین انسان در عالم مادی بر اساس شناختی است که ب ه واسطه حواس
گوناگون خود از محیط دریافت می کند ، ب ه صورتی که قادر نیست خار از
محدوده حواس چیزی را بفهمد و یا بشناسد، به این معنی که انسان فقط قادر
است چیزهایی را درك کند که یا قبلالاًً از آنها خاطره حسی و ادراکی داشته یا
مستقیماًً توسط یکی از پنج کانال حسی خود آن را ادراك می کند.
هر چیزی را که انسان بخواهد از طریق شنیدن درك کند آن را با خاطرات
قبلی خود، در ذهنش، شبیه سازی می کند. این خاطرات از طریق حواس پنج گانه،
و هم چنین به صورت موروثی از نسل های پیشین حاصل می گردد. یعنی پدر و
مادر خاطرات ادراکی خود را )مز هها، بوها، رنگ ها، دردها و لذ ت ها، حواد و
رخدادها، صداها و…..( همانند اطلاعات ژنتیکی به کودك خود منتقل می کنند .
هر چند که عمد هی این خاطرات در ضمیر ناخودآگاه انباشته شده و از دسترس
خودآگاه دور می ماند.

انتقال خاطرات ادراکی از نسلی به نسل دیگر سبب می شود که هر نسل
فهمیده تر، باهوش تر، عاقل تر و با درکی بالاتر از نسل قبل خود باشد. چرا که هر
کودکی، بعد از تولد، تکامل آگاهی خود را از جایی شروع م یکند که والدین او را
به وجود آورده اند. یعنی آگاهی کودك در لحظه تولد برابر والدینش است. پس او
به اندازه پدر و مادر خود درك دارد و م یفهمد ولی چون به قراردادهایی از قبیل
زبان، دانش و غیره آگاهی ندارد قادر نیست آگاهی خود را به نمایش بگذارد . در
واقع نسل بشر با گذشت زمان آگاهی را تکمیل می کند.
بسیاری از اطلاعات و پیام هایی که انسان از محیط دریافت می کند، جنبه
هم چون پیام های گفتاری که در آن به جای حس کردن بیشتر ، « حسی ندارد
صداهایی را می شنویم که هر کدام، ما را یاد یکی از خاطراتمان از اشیا ء، محیط
لذا برای درك و تخیل این گونه پیام ها » یا هر چیز ادراکی دیگر می اندازد
نیازمند یك پیش زمینه و خاطره قبلی هستند. این خاطرات تخیل، تفکر، نگرش
و شخصیت بشری را پایه ریزی می نماید.
انسان برای درك مطالبی که می شنود با ترکیب و یا تجزیه خاطرات قبل
که از آن موضوع یا موضوعات مشابه دارد، پیام هایی از محیط را که تا به حال
حس نکرده است و خاطره ای از آن ندارد، شبیه سازی می کن د و دنیای درونی
خود را مبتنی بر همین شبیه سازی ها بنا نهاده، ادله، براهین و جهان بینی خود
را شکل می دهد. الفبای همه این خاطرات ، درکی است که از طریق حواس
پنج گانه حاصل می گردد. مثل مز هها، بوها، صداها ، رنگ ها ، گرمی و سردی و

غیره. در این میان فهمیده ترین فرد کسی است که بیشترین خاطرات گذشت گان
در وی فعال بوده و یا خاطرات ادراکی شخصی بیشتری داشته باشد.
در یك اجتماع اگر تعداد کسانی که رنگ را نمی بینند یك میلیون برابر
افرادی بود که قادر به رویت رنگ هستند یقیناً دیدگاه کلی افراد آن جامعه
نسبت به موارد بسیاری دچار اشکال می شد به طور مثال هنگام خرید لباس فرد
کور رنگ نمی توانست دلایل فرد رنگ بین را در خصوص انتخابش درك کند چرا
که از دید او دو لباسی که ظاهراً عین هم ولی از لحاظ رنگ یکی سبز و دیگری
قرمز است، هیچ تفاوتی با هم ندارند و احتمالاً از دید وی فرد رنگ بین دچار
خرافات و اوهام شده که این دو لباس را متفاوت از یکدیگر قلمداد می کند. در
این صورت معلوم نبود که از دید کور رنگ ها، رنگ بین ها و بلعکس چگونه افرادی
به نظر می رسند. افراد کور رنگ چون خاطره قبلی از رنگ ندارند لذا از تجسم و
فهم هرچیزی که مستند به رنگ باشد عاجزند و برای آنها درك رنگ یك امر
غیر ممکن است. انسان برای آموزش از مثال استفاده می کند و معلم موفق کسی
است که بیشترین و متنوع ترین مثال ها را بکار برد تا مستمعین در میان این
مثال ها بتوانند مثالی را که به خاطرات ادراکی شان بیشترین شباهت را دارد
انتخاب کرده موضوع را تخیل و تجسم کنند. با این حال درك هیچ یك از
مستمعین به خاطر یکسان نبودن خاطرات شان، از یك موضوع واحد، یکسان و
مشابه نخواهد بود.
دانش بشری مبتنی بر خاطراتی است که از پنج ک انال حسی خود درك
کرده و مابقی آموخته هایش، در صورتی که خاطره قبلی و یا مشابهی از آن

نداشته باشد، تشبیه و تخیلی است که فرد با داشته های قبلی خود می سازد.
برای مثال اگر ما فقط از رنگ آبی خاطره داشته باشیم در موقع یادگیری،
رنگ های دیگری را که معلم معرفی می کند با کم رنگ و پر رنگ کردن رنگ آبی
تخیل خواهیم کرد. یا هنگامی که مطلبی در مورد مزه، بو و یا یك ش به
خصوصی که خاطره قبلی از آن نداریم، بشنویم ب ه جای درك واقعی، آن را با
خاطراتی که به نظرمان مشابهتی با آن چه که می شنویم دارد، شبیه سازی کرده
و تخیل می کنیم. از این رو میزان تفاهم بدست آمده در ارتباط دو موجود با
یکدیگر به میزان شباهت خاطرات شان بستگی دارد. هیچ انسان ی نمی تواند با
صحبت کردن، گفتگو، علم و دانش، ادراك موجود دیگر را درك نماید . لذا آن
چه را که می شنود و یا به صورت تئوری یاد می گیرد فقط با خاطرات حسی خود
شبیه سازی می کند. همین امر سبب می شود زمانی یك مطلب برای انسان
دارای معنی و مفهوم باشد که بتواند آن را به صورت ادراکات حسی، تجسم
یا تخیل بکند.
2» جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند «
اغلب مردم خود را دانا، محق و منطقی فرض کرده دیگری را نادان،
بی منطق و مقصر می دانند. از درك نشدن توسط دیگران رنج می برند و از ای نکه
دیگران منط قشان را قبول نمی کنند و یا با آن مخالفت می ورزند، ناراحت شده، و
آن را به حساب نادانی و بی منطقی طرف مقابل می گذارند. ولی آیا واقعاً کسی که
3 دیوان حافظ

مثل ما فکر نمی کند و یا منطق ما را قبول ندارد و در برابر اعتقادات ما گردن کج
نمی کند یك آدم نادان، ابله و گناهکار است؟!
آیا آن چه را که ما در طول زندگی مان آموخته ایم، تجربه کرده ایم، احساس
نمود هایم و درگیرش بوده ایم و هستیم در او نیز وجود دارد؟!
آیا این طرز تفکر به نوعی نادانی خود ما را نسبت به خویشتن خویش و
موجودات نشان نمی دهد. که با اتکا بر جهل خویش نسبت به مکانیزم و عمل کرد
کانال های حسی مان به خودمان اجازه چنین پیش داوری هایی را می دهیم؟!
» عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فرو بر به گریبان خویش 3 «
وقتی ادراك ما، به میزان و تنوع خاطرات ادراکی مان بستگی دارد ، آیا
می توانیم ادعا کنیم که خاطرات ما کامل تر از هر کس دیگر است؟
و اگر جوا بمان منفی است پس چگونه می توانیم ادعا کنیم آن چه را که ما
خرافه می دانیم واقعاً خرافه است و آن چه را که درس ت و حقیقت می دانیم
درست و حق است؟
در طول روز ما شاهد بسیار ی از رفتارهای فردی و اجتماعی انسان ها
هستیم که عمده این رفتارها از دید ما قابل سرزنش و معدودی نیز قابل ستایش
هستند، ولی آیا تا به حال با خود اندیشیده ایم که اگر ما جای آن فرد بودیم که
به نظرمان رفتارش قابل سرزنش است، با همان دانش، تج ربه، موقعیت و
احساس، چه می کردیم؟ و اگر او دانش، تجربه، موقعیت و احساس ما را داشت
نسبت به ما دارای چه جایگاهی بود؟
4 گلستان سعدی

شعر و شاعری، هنر و نقاشی، کلمات رمزگونه متفکران و اهل مکاشفه
راه هایی هستند که بشر با توسل به آن، طبیعت، احساسات و ادراکات خود را در
قالب مثال های قابل درك تر برای شنونده بیان داشته و به این ترتیب راه
باریکه ای را بین خود و انسان های دیگر باز کرد ه است.
اگر فردی قادر باشد تمامی خاطرات ادراکی افراد دیگر را درك کرده و
سپس مطلبی بگوید، خواهیم دید به هر یك پاسخ جداگانه می دهد که شاید از
دید ناظران اغلب جواب ها بی معنا و یا غیره منطقی باشد. ولی در واقع هر پاسخ
فقط برای یك نفر درست ترین پاسخ خواهد بود نه برای دیگری.
پس اگر فردی با منطق شما مخالفت کرد و یا از درك آن عاجز ماند بدانید
که منطق شما منطبق با خاطرات ادراکی او نیست و باید به دنبال منطقی باشید
که شنونده از آن خاطره قبلی داشته باشد.
انسان فاصله ی حقیقت و خرافه را حواس خود دانسته، خار از این حیطه
را خرافه می انگارد. چرا که تنها زبان قابل فهم برای موجودات احساس کردن
از طریق کانال های حسی است یعنی دیدن، چشیدن، بوئیدن ، لمس کردن و یا
شنیدن. بر طبق همین قاعده هر چیزی را که می شنود به زبان قابل فهم خود
یعنی زبان احساس تبدیل می کند )البته به جز مواردی که شخص بیشتر از
آن که قصد فهمیدن مطلب را داشته باشد، آن را حفظ می کند( 0 دراین تبدیل از
5
از نظر سباستین لاینتر فهمیدن با تداعی همراه است اما حفظ کردن با به
خاطر آوردن عین کلمه در ذهن و به زبان جاری کردن عین آن شنیده که
به فهم معنی و موضوع منجر نمی گردد.

خاطرات و تجربیات احساسی خود که در طول زمان جمع آوری کرده است
کمك می گیرد.
آن چه را که انسان در ذهن و ادراکش خلق می کند، بیش از آن که حقیقت
باشد توصیفی از حقیقت است. توصیفی که هیچ گاه عین حقیقت نمی شود و فقط
در حیطه جمع و تفریق بین خاطرات قبلی شخص باقی می ماند.
واژ ههایی هم چون خدا، هستی، دنیا و آخرت، موجودات غیر ارگانیك، روح و
غیره واژ ههایی هستند که اعتقادات بشری را پایه ریزی می کنند و بیشترین
تنش ها و رخدادهای بشری در سطح جهانی، اجتماعی و حتی خانوادگی به طور
مستقیم یا غیر مستقیم نشات گرفته از نوع نگرش افراد بشر به این واژ هها
می باشد. نگرشی که عمدتاً قیاسی بوده و به دلیل غیر قابل ادراك بودن این
واژ هها توسط حواس پنج گانه، مبتنی بر خاطرات قبلی افراد می باشد لذا توصیفی
را که انسان برای خود و یا دیگران بیان می کند بیشتر از آن که حقیقت باشد،
بیانگر خاطرات درونی و شبیه سازی های ذهنی اش است. بر این اساس قبل از
هرگونه قضاوت و پیش داوری در این زمینه، ابتدا باید این قفس را شناخت که
محصور کننده ما در محیط مادی است و دارای چند روزنه محدود، با فیلترها و
منشورهای معدود در اختیار ما گذاشته شده است. ما هستی را از پس منشور
حواس نظاره می کنیم و در پندار خود ای نگونه تصور می کنیم که هستی را
می نگریم و حقیقت را می بینیم و بر همین اساس اصول اعتقادی خود را بنا کرده
به قضاوت درباره هستی، آفرینش و خدا می نشینیم در حالی که لازمه این

قضاوت، شناخت کامل این کانال ها و توانائی هایشان است. تا از روی این شناخت
بتوان به درستی یا نادرستی اطلاعات رسیده از طریق آنها پی برد.
گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس «
» خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس1
من در این کتاب سعی کرد هام به ساده ترین شکل ممکن عقاید و نظراتم را
به قلم در بیآورم تا شاید بتوانم دین خود را به بشریت ادا کرده، مشمول رحمت
اللهی بشوم. انشاالله.